جدول جو
جدول جو

معنی طنین افتادن - جستجوی لغت در جدول جو

طنین افتادن
صداپیچیدن، منعکس شدن، بازتاب یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چین افتادن
تصویر چین افتادن
به وجود آمدن تا و شکن در چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(پَ اِ دَ)
چین افتادن درپوست یا جامه و گاه ابرو، شکنج گرفتن. شکن و نورد پیدا آمدن. جمع شدن چنانکه پوست ترنجیده:
باد گلها را پریشان میکند هر صبحدم
زآن پریشانی نگردد روی دست افتاده چین.
سعدی.
روی دریا درهم آمد زین حدیث هولناک
میتوان دانست بر رویش ز موج افتاده چین.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیک افتادن
تصویر نیک افتادن
((اُ دَ))
خوشایند بودن
فرهنگ فارسی معین
طنین انداختن، منعکس شدن، انعکاس یافتن، طنین افکن شدن، پیچیدن (صدا)
فرهنگ واژه مترادف متضاد